بابک جهانبخش (با نام شناسنامهای علی جهانبخش) متولد ۱ فروردین ۱۳۶۲ در بوخوم آلمان، بابک جهانبخش از خوانندگان پرمخاطب موسیقی پاپ ایران. مدرک تحصیلی او دیپلم تجربی میباشد. او با مروارید شهریاری ازدواج کرده است. و پسری با نام آرتا دارند. بابک جهانبخش که آلبوم « اکسیژن » او مرور خوبی برای خاطرههای «من و بارون» بود حسابی مشغول پدر شدنش است و معتقد است که با بهدنیا آمدن آرتا بزرگ شده است. پای صحبتهای او نشستیم تا ببینیم بازتابهای انتشار آلبوم اکسیژن چگونه بوده و تصمیم بابک برای ندادن آلبوم جدی است یا نه!
بابک جهانبخش نوازندگی پیانو را از ۵ سالگی زیر نظر استاد آلمانی در مدرسه موسیقی آزاد شهر بوخوم آلمان آغاز نمود و بعد از تحصیلات پدرش و بازگشت به ایران، علاقه خود را به موسیقی بیشتر دید و به صورت جدی تر موسیقی شرقی را دنبال کرد. اولین کسی که او را به خواننده شدن تشویق کرد مرحوم مجتبی میرزاده آهنگساز قدیمی بود. او دورههای آموزشی جدید را طی کرد و در سال ۷۶ و در سن ۱۴ سالگی، مجوز رسمی خود را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که در آن زمان با تایید محمدعلی معلم همراه بود دریافت کرد و در همان سال یک کار را برای صدا و سیما ضبط نمود.
با فکر اکسیژن را منتشر کردم با اینکه آلبوم « اکسیژن»با توجه به موفقیت چشمگیری که «من و بارون» داشت و فاصله زمانی کمی از آلبوم قبلی منتشر شد، در موقعیت خطرناکی بود، اما من با تفکر این کار را انجام داده بودم. با این فکر که هنوز اتفاقهای زیاد و خوبی در ادامه «من و بارون» در ذهن من است که میتوانم روی پروژه اکسیژن آن را پیاده کنم اما متاسفانه بازخوردها برایم کمی عجیب بود که خیلیها برای انتشار این آلبوم شمشیر را از رو بسته بودند چون اصلا توقع نداشتم که آلبوم را نشنیده نقد کنند ولی خدا را شکر اتفاقی که من دنبال آن بودم با «اکسیژن» افتاد. در این سالها به یک چیزی رسیدهام که وقتی یک اتفاق خوبی راجع به یک آلبوم، فیلم یا هر چیزی میافتد یکسری آماده نشستهاند تا کار بعدی آن آدم را بکوبند و بی ارزش کنند. اگر چه طبیعی است که سطح توقع مخاطبان بالاتر میرود اما عدهای به خصوص از اهالی رسانه شروع به نقدهای بیجهت و مغرضانه میکنند. درصورتی که رسالت رسانه چه تصویری چه نوشتاری سازنده بودن و بهتر کردن ضعفهای یک کار باید باشد و نقاط قوت را ببیند و برای اشاعه آن کمک کند
مخاطب تکرار را میپسندد تنها به این خاطر سراغ کارهای متفاوت میروم تا برچسب تکراری و یکنواخت بودن از روی من برداشته شود. در واقع من در این سالها به این باور رسیدهام که مخاطبان ما تکرار را دوست دارند چون وقتی از شما میخواهند که کاری شبیه « من و بارون»، «چی شده» یا «دوست دارم» اجرا کنی یعنی من تکراری میخواهم. فضاها محدود میشود اما خب ما هم مطمئنا چیزی را که مخاطبانمان میپسندند را کار میکنیم. من تمام چیزهایی را که میخوانم به خصوص ترانهها و کارهایی که مال خودم است، درواقعیت تجربه کردم و تمامشان برای من واقعی و ملموس است شاید برخی از این کارها حس الان من نباشند ولی کاملا حسشان کردم. به همین خاطر تا چیزی را باور نداشته باشیم نمیتوانیم آن را به همان خوبی انتقال دهیم. پس اگر محبوب میشود به نحوی به سازنده آن نزدیک و با حس آن درگیر است. مثلا من «ایدهآل» را برای پسرم آرتا خواندم. حاضرم قسم بخورم زمانی که موسیقی را شروع کردم هیچ حمایتی نشدم .اصلا تا زمانی که پای پول وسط باشد کارها خراب می شوند.چیزی که در کل این سال ها شنیده شده و برایش زحمت کشیده ام با پول بهدست نمی آید.چون کاری که ساخته می شود باید دلی باشد نه بیزینسی.